تاریخ انتشار :
۱۳۹۸/۱۰/۰۹
به مناسبت هفتمین روز رحلت آیت الله موسوی خلخالی استاد عالی حوزه علمیه خراسان، حجت الاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی عضو کمیسیون تخصصی اجتماعی سیاسی ابعاد شخصیت ایشان را تبیین کرد.
به مناسبت هفتمین روز رحلت آیت الله موسوی خلخالی در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی عضو کمیسیون اجتماعی سیاسی شورای عالی حوزه علمیه خراسان گوشههایی از شخصیت علمی، اخلاقی و اجتماعی آن مرحوم تبیین شد که در پی می آید.
خبرنگار: لطفا نسبت به ابعاد شخصیت علمی، اخلاقی و اجتماعی توضیحاتی ارائه فرمایید.
حجت الاسلام و المسلمین مجتبی الهی خراسانی:
مرحوم آیت الله حاج سید مهدی موسوی خلخالی، در ذهن همه ما به عنوان یک عالم متخصص، متخلق، دوست داشتنی، متبسم، متواضع، فعال و بی ادعا تصویر میشود.
مرحوم استاد موسوی خلخالی از شاگردان مهم مرحوم آیت الله خوئی بودند. ایشان در بخشی از دور اول و تمام دور دوم اصول ایشان و همچنین خارج فقه آن مرحوم، حضور داشتند و با مرحومین آیات: میرزا علی فلسفی، سید علی شاهرودی، شهید صدر، سید علی سیستانی و ابوالقاسم گرجی هم دوره بودند. آن زمان، دوران اوج و نشاط علمی مرحوم آیت الله خوئی بود و حسب آنچه برخی از اساتید ما فرمودهاند، درس آن مرحوم در دورههای بعد به علت اشتغالات مرجعیت، تفصیل و نشاط سابق را نداشت. در عین حال، مرحوم آیت الله خلخالی و برخی از اقران ایشان، به دنبال تفصیل و توسعة مباحث بودهاند.
پای درس مرحوم خویی و پنج استوانه اصولی
مرحوم آیت الله موسوی خلخالی برای بنده نقل فرمودند: یک روز [آیت الله] آقای سیستانی به من گفتند که [آیت الله] آقای خوئی آن مقداری که ثبوتا بر مباحث اصول فقه تسلط علمی دارند بیش از این مقداری است که در سر درس بیان می کنند... [شما تصور کنید که مقام ثبوت آیت الله خوئی چقدر بوده که حتی تفصیلات و ابتکارات و بحوث ایشان در دور اول خارج اصول، کمتر از مقام ثبوت ایشان بوده است!] ... و به هر دلیلی شاید همه آنچه را که در نظر دارند نفرمایند. پیشنهاد من این است که بیایید با هم نزد [آیت الله] آقای خوئی برویم و از ایشان بخواهیم این دور جدید اصول را که شروع میکنند [یعنی دور دوم] مفصل تر بگویند و همه حرف هایشان را بزنند و اینها ثبت شود. بنده گفتم: پیشنهاد خوبی است! شب بعد از مغرب رفتیم خدمت مرحوم آقای خوئی، آقای خوئی سؤال کردند که: مطلب چیست؟ عرض کردیم قضیه این است و این را هم افزودیم که این هم برای ما شاگردان خوب است که مطالب مفصلتر و عمیقتری یاد میگیریم و بیشتر تلاش علمی میکنیم، و هم مطالب بیشتری از شما ثبت میشود و میماند و بهره بیشتری به همه میرسد. ما هم ما متعهد هستیم که کار و تلاش علمی خوبی انجام دهیم، و مطالب را مرتباً خدمت شما عرضه کنیم و به دقت تدوین و اصلاح کنیم. مرحوم آقای خوئی فرمودند: اولا آنچه را که من بیان میکنم حاصل افکار بلند پنج استوانه علمی ـ یعنی شیخ، آخوند، نائینی، اصفهانی و عراقی ـ است. من آنچه از مبانی و آرای ایشان مهم بوده و در استنباط، مؤثر بوده گزینش کردهام و در درس گفتهام، و علاوه بر اینها نظرات، ملاحظات و نقدهای خودم را هم گفتهام؛ و بیش از این برای اجتهاد و استنباط احکام لازم نیست. به شما هم توصیه می کنم به جای اینکه خیلی توغّل در اصول کنید، باقی وقت خود را هر چه میوانید روی فقه بگذارید که پنجاه و چند باب دارد و عمر زیادی می خواهد که انسان یک دوره فقه را کار کند. ضمناً من هم فرصت کافی برای این تفصیلات و اضافات بیشتر ندارم؛ چون گرفتارم و بایستی به سؤالات و استفتاءاتی که مرتباً میآید، پاسخ بدهم [چه این که اوایل مرجعیت ایشان بوده است]. مرحوم آقای خلخالی میفرمودند: ما فضولی کردیم و خدمتشان عرض کردیم: آقا! برای استفتائات، به دیگران بسپارید که به شما کمک کنند و جواب بدهند. شما حیف است وقتتان را به اینها بگیرید، اولویت با ادارة شاگردان و ارائه بحثهای عمیق اصولی است که مباحث شما تکمیل شود. آقای خوئی قدری متغیّر شدند و فرمودند: این چه حرفی است؟! مردم یک عمر حوزهها را تأمین کردهاند که ما به این جا برسیم، مجتهد بشویم و کمکشان کنیم، پاسخ سؤالاتشان را بدهیم. آن وقت حالا که مجتهد شدیم، بگوییم به ما ربطی ندارد، ما می خواهیم دنبال کارهای علمی خودمان برویم؟! نخیر، اولویت با مردم است!
نظم علمی
آیت الله خلخالی از علمایی بودند که نظم و پشتکار علمی فوق العادهای داشتند. به لحاظ تقریر، کتابت و نشر آراء استادشان، بسیار اهتمام داشتد. مجلدات مختلف فقه الشیعه را که بر اساس مبانی استادشان آیت الله خویی بود، به طور محققانهای تدوین و خیلی مرتب منتشرکردند.
تبیین و تحکیم مبانی ولایت فقیه
مرحوم آیتالله خلخالی در مبارزات هم نقش داشتند، ایشان در تهران هیئتی مذهبی تأسیس میکند و در شکل هیئت به کارهای سیاسی و مبارزه با شاه هم میپردازد و لذا پس از پیروزی انقلاب در تدوین قانون اساسی کشور مورد مشاوره و همفکری قرار میگیرد.
ایشان پس از پیروزی انقلاب، نیاز جامعه به تبیین اندیشه سیاسی اسلام و مبانی حکمرانی را جدی مییابد. لذا با تکیه بر درونمایه فقاهتی کتابی با عنوان «حاکمیت در اسلام یا ولایت فقیه» نوشتند و برای استفاده در تدوین قانون اساسی هم فرستادند که نظراتشان دیده شود. ایشان در این کتاب، امامت را به دو معنای خاص و عام درنظر گرفتهاند و اولی را مختص به اهل بیت علیهم السلام و امامت عام ـ یعنی زعامت امور عامه و اداره جامعه ـ را به طور قطعی شامل فقهای جامع الشرایط دانستند.
ایشان برای ولایت فقیه مراتبی دهگانه قائل بودند که از «ولایت در فتوا» و «ولایت قضا» شروع میشود و به «ولایت امر» و زعامت کامل سیاسی و اجتماعی ختم میشود. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت ایشان مرقوم فرمودند: «نوشتهای متین در باب حکومت اسلامی مانند دیگر نوشتجات فقهی و اصولی از یادگارهای برجسته ایشان است».
آیت الله خلخالی نظر آیت الله العظمی خویی در ولایت فقیه را هم ـ برخلاف تبیین بعضی ـ مبسوط میدیدند و اگرچه آن را از باب حسبه تقریر میکردند، اما معتقد بودند که استادشان آیت الله خویی با توسعة امور حسبه، عملا دائره ولایت را در حد همان ولایت مطلقه فقیه امام خمینی قدس نفسه الزکیة می دیدند. ایشان میفرمود: آیت الله خویی ولایتشان مفهوماً «مقید» به حسبه است، اما مصداقاً «مطلقه» و در همه شئون حکومت است.
لذا ما از ایشان و آیت الله خزعلی ـ که آن وقت عضو شورای نگهبان بودند ـ دعوت کردیم در این خصوص گفتگو کنند و در این گفتگو، بیانات آیت الله خلخالی برای آیت الله خزعلی (ره) خیلی شگفتآور بود و برای ایشان تازگی داشت. ایشان به آیت الله خزعلی فرمود که آیت الله خویی برای ولی فقیه، شئونی مثل اذن در جهاد ابتدایی قائل است، که حتی مرحوم امام در ولایت مطلقه به آن قائل نیست. البته آیت الله خزعلی نسبت به نفوذ حکم ولی فقیه در موارد تزاحم مصالح کلی (مثل حفظ نظام و ...) با احکام اولیه و تقدیم حکم حکومتی بر احکام اولیه، مثالهای نقضی داشتند. بنده اولین بار، از آیت الله خلخالی شنیدم که آیت الله خوئی قائلند که ولی فقیه می تواند اذن به جهاد ابتدائی بدهد.
مشوق شاگردان
ایشان غیر از آن ابعاد علمی، به پرورش شاگرد اهتمام بسیاری داشتند. معتقد بودند کسی که تدریس می کند به تعبیر خودشان باید ملتزم به همة لوازمش باشد. یک وقت من به ایشان عرض کردم که آقا بعضی از اساتید ما آنقدر احتیاط داشتندکه وقتی ما با آنها درس خارج شروع کردیم اجازه نمی دادند که حتی ما درس را اعلام کنیم که اگر کسی دیگری هم مایل است شرکت کند. آیت الله خلخالی فرمودند: این چه کاری است؟! التزام به شیء، التزام به لوازمِ آن است. اگر کسی تدریس را شروع کرد، باید اطلاع رسانی هم بکند، به شاگردان هم بگوید تقریرش را بنویسند، و به آنها کمک کند تا تقریرش را منتشرکنند و در معرض نقد بگذارد. همه اینها یک فعالیت علمی است، که اگر کسی وارد آن میشود باید همه این انحاء و اجزاء، وارد شود. خودشان همین طور بودند. بسیار مشوق شاگردانشان برای تحقیق و نگارش بودند. گاهی از سر بزرگواری با بنده تماس میگرفتند و میفرمودند: شما فلانی را که درس من میآید و مشغول تحقیق و نوشتن است، تشویق کن. چون اگر من بگویم، فکر میکند برای نشر افکار خودم عجله دارم! لذا شما برای نوشتن و انتشار نوشتههایش تشویقش کن، بگو بیاورد و شما ببینید. بنده هم امتثال امر می کردم.
جالب این که ایشان شاگردان و طلاب جوان درسشان را تشویق میکرد و به آنها اهتمام میکرد؛ کسانی که حدود چهل یا پنجاه سال با ایشان اختلاف سنی داشتند. در حالی که اگر استادی بخواهد خودش را جا بیندازد، به فضلای میانسال درس اعتنا میکند و تقریر و نشر دروس خود را به آنها میسپارد.
ایشان اعتقاد داشتند آنهایی که جوانترند، بیشتر سزاوار اعتنا و مراقبت و حمایت هستند، اینها را در معرض داشتن آینده روشن و خوب میدیدند و تحویلشان می گرفتند. حتی در این حد که اگر خداوند فرزند جدیدی به آنها عنایت میکرد، در مجلس عقیقه شرکت میکردند، هدیه میدادند. اساساً ایشان روی روابط عاطفی و احسان، خیلی مقید بودند. به من میفرمودند که من می دانم بعضی از این طلبه ها گرفتارند، من با این واسطه که میگویم نوشته هایتان را بیاورید تا ببینم، بهانهای برای تشویق مالی به دست میآورم؛ چون عزت نفسشان مانع از این است که همین طوری کمک کنم. از تشویق نکردن و رسیدگی نکردن اساتید نسبت به طلاب، ناخشنود بودند و میگفتند: استاد باید آقا باشد، با گدابازی طلبة خوب، پرورش پیدا نمیکند.
البته این رسیدگی و تشویق، صرفاً مادی نیست؛ یک بار با حقیر تماس گرفتند و فرمودند: یکی از تقریرات ما دارد منتشر می شود، اما مثل این که چون سن مقرِّر کم است، ناشر علمی اثر مایل نیست نام وی را روی جلد بیاورد و میخواهد فقط نام بنده را بیاورد. شما تلاش کن حتماً اسم او را درج کنند، ما همه این کارها (یعنی نشر تقریرات) را کردیم که اینها تشویق بشوند؛ وگرنه، از بنده کتابهای متعددی منتشر شده و نیاز به اسم ندارم.
تواضع و تقوای علمی
ایشان در کار علمی، آزاداندیش و متقی بودند. یک وقت ایشان تماس گرفتند و فرمودند که با شما کاری دارم. خدمتشان رسیدم، فرمودند: اولاً این جلد تقریر درس من را نگاه کن، ببین به خوبی فلان جلد درآمده تا به این آقا بگوییم خوب است و ادامه بدهد، یا احتیاج به اصلاح دارد و باید کسی را بگوییم کمکش کند؟ البته به نظرم این نظرخواهی ایشان، نوعی ابراز لطف و اعتماد، و به نوعی تشویق بنده کمترین بود؛ وگرنه نظر خودشان دقیق بود. نظرم را عرض کردم. بعد با کمال تواضع فرمودند: ثانیاً اینها ـ اشاره کردند به چند دسته برگه منظم حروفچینی و صفحهآرایی شده از نوشتجات عربی ـ تقریرات من از درس اصول آقای خوئی است، که همه، تصحیح، حروف چینی، و صفحه آرائی شده و به تقریظ مرحوم آقای خوئی، آراسته است. این آماده نشر است و بعضی ها اصرار می کنند که زودتر منتشر کنید. ولی من فکر کردم یکی از شماها که مطلع از سایر تقریرات آقای خویی و بازار نشر هستید، مقایسه کنید ببیند آیا حرف تازه ای نسبت به تقریرات دیگر دارد که منتشر بشود، یا نه؟ چون کتاب های یک نویسنده مثل فرزندش است، آدم همیشه میگوید بچهام خوب است! لذا شما با یک نگاه بیرونی دقیق نگاه کن، ببین چیزی مازاد بر تقریرات دیگران ـ مثل دراسات و محاضرات و مصباح ـ دارد یا نه؟ تقیه هم نکن! بنده حدود چهل دقیقه در محضر ایشان، مجلدات مختلف این تقریرات را ورق زدم و مطالعه کردم، و با مطالبی از سایر تقریرات، مقایسه کردم. عرض کردم: آقا به نظر من حرفها و جمعبندیهایی مازاد دارد. ایشان گفتند: چند درصد؟ گفتم: حدود ده تا پانزده درصد. گفتند: نه، حداقل باید سی ـ چهل درصد باشد، وگرنه کاغذ را بیخود مصرف کنیم که چه شود؟! خیلی از این آزادگی و انصاف و تواضع و تقوای علمی ایشان، تعجب کردم. بعداً شنیدم ایشان چند نسخه فقط برای بایگانی خودشان و احیاناً اجابت درخواستکنندگان معیّن، تعدادی را پرینت گرفتند و در خانه نگه داشتند و دیگرچاپ عمومی نکردند. این ماجرا برای حقیر، خیلی درسآموز و تکان دهنده بود. این درجه از تقوا و ورع، در جهات علمی داشتند.
خانواده مدار
ایشان بسیار مردمی بودند، خانواده دوست و اهل رسیدگی به خانواده بودند و دیگران را نیز به آن سفارش میکردند. میفرمودند: به خانواده هایتان برسید که اگر خانوادهها از شما راضی باشند، اینها خودشان مبلغ می شوند و دیگران را هم تشویق میکنند که با اهل علم ازدواج کنند. اصرار داشتند که طلبه ها به خاطر موفقیت آینده شان به خانواده ها فشار نیاورند، و خانواده شان را قربانی نکنند. خودشان بدون هیچ حسرتی می فرمودند که من اگر نجف میماندم، اوضاعم فرق میکرد. مسلّم بود که ایشان ثبوتاً و اثباتاً چقدر برای مرجعیت مستعد بودند، ولی دیدند اگر تهران باشند اوضاع زندگی برای اهلبیتشان مناسب تر است و کمتر سخت می گذرانند، لذا به تهران عزیمت کردند.
مردم دار
هم در ایام اقامت در تهران و هم در مشهد، بسیار مردمی و مردمدار بودند. برای من جالب بود در مسجدی که ایشان در تهران اقامه نماز می کردند و چقدر مردمی بودند. با این که ایشان سالها مقیم مشهد شده بودند، اما اعیاد مهم را به مسجدشان در تهران ـ که پیش از هجرت به مشهد در آن اقامه نماز میکردند ـ میرفتند تا به دوستان و یاران مسجدیشان سر بزنند و آن مردم را تا آخر عمرشان رها نکردند. سالی دو سه ماه تهران می رفتند هم به خاطر خانواده شان، هم به خاطر ارتباطات مردمی. در مسجدشان همان برنامه های سابقشان را در مسجد صدریه ـ مثل جشن مفصل و معروف نیمه شعبان ـ برپا میکردند. این خیلی مهم بود که هم جانب مردم را و هم جانب نخبگان را داشتند. برخی از علما وقتی مردمی میشوند، جنبههای علمی آنها از قبیل تربیت شاگرد و قوّت درسی کاهش پیدا میکند، اما ایشان هر دو را همزمان داشتند.
ایشان منزلشان را وقف زوار حضرت رضا (ع) کردند. یک ساختمانی مخصوص زائرین، در آن طرف زمین منزلشان ساختند، به من هم می فرمودند: بزرگان اهل علم، مصلحت نیست بروند مسافرخانه و هتل، آنجا بیایند که اندرونی و بیرونی و جایی برای ملاقات دارد، آنجا وقف همین کار است. لذا آیت الله العظمی فیاض که مشهد آمدند، آنجا مقیم شدند. قسمت زائرسرا بر خلاف محل سکونت خودشان، مجهز و عالی ساخته شده است.
حساس به امور جامعه
به لحاظ اجتماعی، هم در پشتیبانی امور خیریه و هم در تأسیس مراکز فعال بودند. در خیلی از مناسبات یا دورههای انتخابات، بیانیه می دادند و مردم را دعوت به حضور میکردند. ضمناً مثل بعضی، امضایشان را به بقیه موکول نمیکردند، بلکه میگفتند بنده حاضرم اولین امضا را درج کنم، اما اگر من بدون اطلاع دیگران شروعکننده باشم، شاید چنین معنا شود که احساس تقدم بر دیگران دارم، نمی خواهم این طور باشد. لذا از آقایان دیگر استجازه و کسب نظر کنید، اما بگویید بنده امضا میکنم. اعتقاد داشتند علما باید با یکدیگر جلسات منظم گفتگو و مشورت داشته باشند.مایل بودند که حوزه مشهد بیش از این تحرک اجتماعی داشته باشد، در مناسبات مهم واکنش نشان بدهد و بیانیه بدهد. اصرار داشتند که: از الان باید تمرین کنید تا وقتی یک عالم حوزوی برجسته شدید، فعال و در میدان باشید. نه این که درحاشیه انزوا باشید و برایتان مهم نباشد که برای جامعه چه اتفاقی بیفتد. گاهی حتی در مسائل خاصی که همه کس ورود پیدا نمیکنند ـ مثل هویت فرهنگی و اجتماعیِ ساخت و سازهای اطراف حرم مطهر ـ ورود میکردند. اینها برای بنده جذاب بود. روی مسائل آموزشی حوزه و نظام تحصیلی طلاب، و ضوابطی که بر حوزه حاکم میشود. روی حفظ سنتهای آموزشی حوزه حساس بودند و این که فضا برای نخبگان بیشتر فراهم بشود.
دعوت به مشهد
آمدن ایشان به مشهد، بیشتر برای پر کردن خلأ خارج اصول استاد بزرگ اصول فقه در مشهد، مرحوم آیت الله حاج میرزا علی فلسفی بود. اما مدتها پیش از آن، مقام معظم رهبری حضور آیت الله خلخالی را به علمای مشهد توصیه کردند. ایشان در یکی از دیدارهای خصوصی، به جدّ ما مرحوم آیت الله میرزا حسنعلی مروارید قدس سره فرموده بودند گفته میشود مشهد بزرگانی داشته که به پرورش شاگرد به طور جدی مشغول بودهاند و به نظرم از آیت الله موسوی خلخالی در تهران، غافل نشوید. ایشان بنیة قوی اصولی و فقهی و حلقة درسی بانشاطی دارند و انسی هم به مشهد دارند، خوب است از ایشان دعوت کنید به مشهد بیایند.
***
رضوان خدا بر ایشان باد. خداوند همه علمای درگذشته این دیار را غریق دریای بیکران رحمتش بکند و باقین را محفوظ بدارد که ان شاءالله شاکر نعمت ایشان باشیم.
ثبت دیدگاه
تلفن : | کد پستی: | رایانامه: |
051-32008497 | 9154656386 | shora@mailkh.com |
051-32008118 |