تاریخ انتشار :
۱۳۹۸/۱۱/۲۳
در مصاحبه اختصاصی دبیرخانه شورای عالی با حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سعید جازاری، استاد دانشگاه کاتولیک پاریس و عضو لابراتوار مرکز مطالعات دین و اسلام در فرانسه مطرح شد؛ تقابل جریانهای سنتی و ضعف حوزه در عرصه علوم انسانی، موجب کندی تحولات آن شده است
مصاحبه اختصاصی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حوزه های علمیه ما از نظر مبنایی، شکلی و ماهیتی تحول فراوانی یافت و به این درجه از اندیشه رسید که باید گام های جهانی بردارد و دایره مخاطبان خود را توسعه دهد. این حرکت با مسائل و مشکلات بسیاری روبرو بوده و هست اما با عبور از این چالش ها می توان به حوزه آرمانی و مطلوب دست یافت. در این زمینه دبیرخانه شورای عالی حوزه علمیه خراسان در مصاحبه اختصاصی با حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سعید جازاری، استاد دانشگاه کاتولیک پاریس و عضو لابراتوار مرکز مطالعات دین و اسلام در فرانسه در گفتگوی اختصاصی این موضوع را بررسی نموده است. گفتنی است این مبلغ بین المللی دارای دکترای تخصصی در رشته ادیان شرقی و تمدن اسلامی و فوق دکترا در رشته ادیان از دانشگاه سوربن است و تألیفات بسیاری در این زمینه دارد.
* تحولات دهه های اخیر حوزه های علمیه در عصر کنونی را چگونه ارزیابی می کنید؟
**برای پاسخ به این سؤال، نخست باید وضعیت امروز حوزه را ببینیم که در مقایسه با حوزه علمیه سال 1978 شیعه در ایران و عراق، تفاوت مبنایی، شکلی و ماهیتی فراوانی یافته است. از نظر مبنایی حوزه به این درجه از اندیشه رسید که باید گام جهانی بردارد و در این راستا دایره مخاطب خود را توسعه داد. فعلاً بنا ندارم که بگویم این آمالگرایی درست است یا خیر؟ فعلاً تحولات مبنایی را بنگریم. درست است در سال 1960 مسجد امام علی در هامبورگ آلمان توسط مرجعیت شیعه احداث شد، اما این برای مخاطبین شیعه بود و نه رویکردی به سمت ادبیات جهانی دین.
از نظر شکلی نیز حوزه سال 1978 نظامی متفاوت یافت. نظامی که از نظر مدرک و دانشنامه صورتی آکادمیک می یابد و از نظر متون آموزشی، متن های مهذب و آکادمیک برای طلاب و اساتید برمی گزیند. بودجه بندی ترمی میشود و سپس مواد درسی گسترش مییابد و به فراخور زمان خویش، تراکم مواد، اندیشههای مختلف و متنوعی را در دل حوزه میپروراند.
از نظر ماهیتی نیز حوزه تغییر شگرفی مییابد. درمییابد که باید بشناسد و شناخته شود. بهبیاندیگر از دل سنت برآید و بر دل جامعه بنشیند؛ اما این گام و تحول بسیار بسیار دشوار بود؛ زیرا گذر از سنت در هر جامعهای، شرقی و یا غربی، دشوار است. در غرب از قرن هفدهم تا نوزدهم تلاش کردند تا دین را از پیکر جامعه غربی بزدایند؛ اما امروز میبینیم باز در انتخابات کشورهای اروپایی روسای جمهور و کاندیداها سراغ رجال کلیسا میروند.
حوزه علمیه سال 1978 به رأس قدرت دست یافته بود و باید در عرصه برنامه ریزی جامعه حضور می یافت؛ زیرا مردم پذیرفتند که مرجعیت حکومت نماید. ازاینپس حوزه علمیه در برابر دو راهی مهمی قرار داشت؛ راه نخست: با قواعد سنتی خود به اداره جامعه بپردازد. مسجد وسط خیابان ملک وقفی است خراب نشود، تلویزیون موسیقی پخش نکند، دختر و پسر در دانشگاه در یک سالن با هم ننشینند، خانم ها در مشاغل مختلف نیایند و در خانه بمانند، بانکها تعطیل گردند، فدراسیون های ورزشی متوقف و یا محدود باشند و...
راه دوم: لازم است در حوزه علمیه و توسط بزرگان آن برای این امور راهحلی اندیشیده شود. نمیتوان بهواقع جامعه را تکبعدی اداره نمود. اینجا بود که تحولات ماهیتی در حوزه ها رقم خورد. حوزه ناگزیر شد در امور غیر سنتی ورود کند و بهاصطلاح مراحل عبور از سنت نمایان شد. حرمت موسیقی به جواز آن مبدل گردید و در تلویزیون و رادیو منتشر می شد. زمین وقفی واقع در خیابان تغییر کاربری یافت و به اتوبان مبدل شد. نقش اجتماعی زن در میان خانواده های حتی سنتی آشکار گردید. مسابقات فدراسیونی تداوم یافت و اهل مذهب هم بدون نگرانی مذهبی سراغ ان می روند. این مرحله دوم برگزیده شد؛ اما کار آسانی نبود. وقتی امام(ره) فرمودند: حکم شطرنج میتواند از حرمت به جواز مبدل شود، در همین مشهد من خاطرم هست که چند تن از علما بزرگ وقت با ناراحتی بر این نظر تاختند. در قم نیز مراجع بزرگ این امر را برنتافتند. تلویزیون و غیره برای برخی هنوز حرام ماند...
حوزه مجبور شد به گذر از سنت بیندیشد. حقیقتاً این را در دنیای امروز مدیون امام خمینی(ره) و نگاه ژرف ایشان هستیم. نتیجه اینکه حوزه علمیه دریافت که در شرایط زمانی امروز باید تحول را پذیرا باشد.
امروز در حوزه علمیه شیعه مدرسه عالی هنر میبینیم که هنرمندان را گرد خود جمع نموده است و مفاهیم مذهبی را در قالبهای هنری مورد بررسی قرار می دهد. روحانی موسیقیدان مشاهده میکنیم. متخصصین فلسفه به تدریس مشغولاند و در آنسو، عالمی از اهل سنت به طلاب شیعه در قم، فقه احناف و حنابله درس میدهد. نشست میان اسقفان مسیحی و مجتهدان شیعه در دل حوزه علمیه برگزار میگردد و تفاسیر هرمنوتیک در حوزهها مورد نقد و بررسی قرار میگیرند. این وضعیت فعلی حوزه است. اگر قلبا بخواهم این تحولات که در کمتر از دو دهه نمایان شده را نامی سزاوار بگذارم همان معجزه است.
البته این تحولات آسان کسب نشدند و همواره چوب تند جریانهای سنتی به تن آنان خورده است. به یاد دارم که محضر یکی از بزرگترین عرفای وقت مشهد و اساتید اخلاقی آن میرسیدم. در دوران نوجوانی بودم و قوس کمر خمیدهاش برایم نشان نورانی گنبد طلای حضرت بود. همین فرد بزرگ و مقدس، وقتی امام تفسیر عرفانی در تلویزیون آغاز فرموده بود، برنتافت و بالاخره متأسفانه آن را متوقف نمود. این واقعه نه از قداست امام کاست و نه از قداست این عارف بزرگ. برای ما که به هردوی این دو بزرگوار تمایلات قلبی داشتیم دشوار بود. این حکایت گذر از سنت است که هر دو طرف در حوزه عزیزند و مقدس؛ اما بههرحال این تحولات نیز لازماند.
همینکه امسال در مشهد مقدس به همراه برخی رهبران دینی مسیحیت در حرم مطهر مشرف بودیم و در جمع حوزویان گرد هم آمدیم و از انجیل و قران سخنها به میان آمد، نشان از تحول مهمی است. ببینیم نتیجه این مصداق تحول چه بود؟ حداقل ان این بود که در نشریات مسیحی در فرانسه و واتیکان تصویر حرم مطهر با نمایی زیبا به چاپ رسید و در ذیل آن چنین نوشته بود «زیارتگاه معنوی و مهم شیعیان» و عکس کاردینالها نیز در میان صحن مطهر... این تبلیغ مهم تشیع و تحریک دیگر مسیحیان برای سفر به این زیارتگاه، آیا غیر از نشر مذهب و دین میباشد؟ آیا غیرازاین است که اندیشه و خرد مکتب اهلبیت را به مسیحیان اروپا رساند؟ اینها مثالهایی بود از داستان تحول حوزه و گذر از سنت به سمت نگاه امروزی.
*گویا در غرب، شبیه این تحولات برای کلیساها هم هنگام ظهور انقلاب صنعتی اتفاق افتاد.
** بله؛ این موضوع دقیقاً و عیناً در کلیسای قرن هجدهم و نوزدهم رخ داد. کلیسای سنتی آنگاه که دریافت جایگاه اجتماعی خود را با ظهور صنعت و انقلاب صنعتی از دست داده، بر آن شد تا گامهای نخستین عبور از سنت را بردارد. اواسط قرن نوزدهم اصلاحات فقهی را آغاز نمود. دیر بود اما اثر داشت. اصلاح قانون مالکیت زن، اصلاح قانون طلاق در مذهب کاتولیک، اصلاح قوانین کلیسا و لغو قوانین ناظر به ارتداد، صدور مجوز ازدواج با غیر مسیحی، ورود رسمی به عرصه هنرهای مختلفی که قبلاً مورد نفی کلیسا قرار داشت، عرصه دادن به زنان در اداره برخی شئون مذهبی و از همه مهمتر، پذیرش این نکته که افرادی غیر از کشیش و اسقف هم میتوانند متون دینی را بفهمند و قرائتی از آن داشته باشند.
کلیسا برای رسیدن به این تحولات، هزینههای سنگینی پرداخت. این زمان حدود دو قرن به طول انجامید و اکنون نیز ادامه دارد؛ اما بحمدالله در مکتب تشیع بعد از سال 1978، این موضوع و تحولات، به مدد انفاس قدسی برخی بزرگان حوزه با سرعتی چشمگیر به نتایجی ارزنده رسید؛ یعنی کاری که در غرب در ظرف دو قرن نتیجه داد در کشور ما در محدوده زمانی دو دهه اثرگذار شد.
*اما چرا با وجود شتاب تحولات در حوزههای علمیه، به نظر میرسد هنوز روند این رشد در مقایسه با تحولات اجتماعی کشور کند است؟
** این سرعت کم دلایلی دارد: دلیل اصلی این کندی سرعت را باید در مقابله جریانهای سنتی دانست که در تمامی شئون تحولات حوزه مقاومت میکنند: در برابر جریان تقریب بین مذاهب و ارتباطگیری با اهل سنت، در برابر مطالعات و ورود طلاب و مدارس دینی به عرصه هنر، تحولات اجتهادی در بسیاری زمینههای اجتماعی و امثال آن.
به یاد دارم که چه موج سنگینی در قم علیه دانشگاه ادیان و مذاهب برخاسته بود؛ اما انصافاً امروز طبق اطلاع میدانی من، این دانشگاه توانسته است در نشر مبانی شیعی در غرب و دانشگاههای آن، توفیقات حیرتانگیزی داشته باشد که صدها مسجد در اروپا نتوانستهاند. البته، نکتههای ضعف و یا حاشیهای هم دارد؛ اما در مقایسه با آثار ارزشمند آن هرگز قابلتوجه و اهمیت نیستند. همین «طرح کلمه سواء» در حوزه مشهد تحولی مهم و اثرگذار در اندیشه طلاب و محققین مشهد است.
بنابراین، دلیل اول و مهم کندی سرعت را باید در مقابله جریانهای سنتی با تحول و تحولگرایی دانست.
اما دلیل دوم را من ضعف علمی حوزه در عرصه علوم انسانی و اجتماعی میبینم. متأسفانه در حوزههای ما تئوری «اسلامی سازی علوم انسانی» خیلی پر سروصدا بیان میشود و در همایشها طرح میگردد. من در معدود همایشهایی بدین منظور دعوت شدم؛ اما در آخرین همایش که به ایران آمدم حتی از سخنرانی خود صرفنظر کردم؛ زیرا متحیر بودم که سخنرانانی که خود تحصیلاتی در عرصه علوم اجتماعی غربی ندارند و مطالعات آنها محدود به برخی از آثار ترجمهای است، چگونه به دنبال اسلامی سازی این علوماند؟!
سؤال این است که اصولاً اسلامی سازی یعنی چه؟ هدف و آثار آن چیست؟ در چه علومی لازم است؟
باید نخست بپذیریم که خیلی از این علوم غربیاند و بر اساس جوامع غربی تولید گردیده و بعدها توسعه یافتهاند. در این سنخ علوم، بومیسازی آن مهم است و نه اسلامیسازی. مثلاً صنعت ماشین و هواپیما نیز تولید غرب هستند. ما بومیسازی میکنیم و بر اساس فرهنگ خود آن را در کشور اداره مینماییم. مثلاً در هواپیما مشروب سرو نمیکنیم و مهماندار ما محجبه است. در داستان علوم انسانی نیز باید روندی منطقگرا و اصولی طی شود. بومیسازی اثری بیشتر از اسلامی سازی دارد؛ زیرا اسلامیسازی بعضاً به این مفهوم اشاره دارد که اساساً فلان تئوری و این دانش غیر اسلامی است. درحالیکه بحث علوم انسانی، اسلامی یا غیر اسلامی بودن ندارند و مهم هم نیست. اهمیت در کاربرد و نتیجه این علوم است و بومی نمودن آنها. البته در این عرصه هم بحمدالله حوزه علمیه، توفیقات مهمی یافته است.
مقصود من از این بحث ان است که قبل از طرح هر ادعایی در حوزه، اطلاعات لازم آنها فراهم و جمعآوری گردد. هرگاه ده تن طلبه فاضل رفتند و از منبع اصلی آن در دانشگاهی غربی علمی را فراگرفتند، اینان میتوانند به دنبال بومیسازی آن علم و ویرایش مبانی و مبادی آن مطابق نظر اسلامی اقدام کنند؛ مانند مهندسی که در غرب معماری آموخته و در ایران مطابق جغرافیا و مقررات شهرداری نسبت به احداث بنایی اقدام میکند.
بومیسازی علوم انسانی را من گام نخست و مهم در اندیشه تئوریپردازی حوزه در این سنخ علوم میدانم. البته این نیز منوط به داشتن اطلاعات لازم در آن عرصه است و نه محدود شدن به ترجمههای ناقص و قدیمی آثار.
دلیل سوم کاهش سرعت تحول و عدم انطباق لازم اندیشههای حوزه برای نیازهای اجتماعی امروز، در غفلت یا ضعف توجه حوزه علمیه به هنر و عرصه مهم هنرمندان است. در رسانههای ایران، وقتی سخن از هنر به میان میآید، غالباً به سمتوسوی سینما میرود. درحالیکه در ادبیات مسیحیت که امروز بیش از دو میلیارد و هشتصد میلیون پیرو دارد، پنجاهدرصد جریان تبلیغی، انتقال دینی و مذهب را هنر و عرصههای مختلف آن به عهده گرفتهاند؛ و البته انصافاً و زیرکانه موفق هستند.
هنر دایره گستردهای دارد: از نقاشی و تهذیب و معرقکاریهای زیبا گرفته تا تعزیههای سنتی که در قشر گستردهای از جامعه شیعه قدیم در نشر مبانی معرفتی عاشورا اثر داشت. امروز شکاف عمیقی میان هنر و حوزه ایجاد شده که اگر این شکاف محدود و ترمیم نشود در آینده حوزه اثرات نامناسبی بهجای میگذارد.
اولاً باید در حوزه تبیین شود که یک روز منبر، خطابه و ذکر مراثی اثر تام داشت؛ اما اکنون، سینما، موسیقی، هنرهای تجسمی و غیر تجسمی تا حدود زیادی ابزار انتقال عناصر فرهنگی و اندیشه به شمار میروند. حوزه باید برای این موضوع مهم تمهیدی دقیق داشته باشد. در حوزه علمیه قم مشاهده نمودم که حرکتهای مهمی در برخی دروس خارج و محیطهای علمی آغاز گردیده است. مدرسه هنر در آینده آثار مهمی در این عرصه به وجود خواهد آورد. همین در مشهد نیز باید دیده شود. تعامل جامعه هنری و مذهبی نفع مهمی برای تربیت دینی در یک جامعه به همراه خواهد داشت.
یکی از بزرگان دانشگاهی در فرانسه برایم نقل مینمود که آرزو دارم یکبار دیگر قبل از پایان عمرم به ایران سفر کنم و اول صبحی با شنیدن صدا از نقارهخانه حضرت وارد صحن شوم. اینجا صدای هنری و اثر آن در حفظ یک خاطره دینی را میبینید. یا آنچه تابلوی عصر عاشورای جناب فرشچیان از صحنه مقتل به تصویر کشیده را ملاحظه فرمایید، آیا انصافاً برابر چندین خطابه اثر ندارد؟
ثانیاً باید بدانیم که نقش هنرهای مختلف قلمی و معماری اسلامی در طول قرون گذشته در نشر مذهب، حائز اهمیت فراوان بوده است. این حقایق باید در حوزه مشهد نیز دیده شوند. من امروز میبینم که خصوصاً در حوزه مبارکه مشهد که من خود را مفتخر به انتساب بدان میدانم، نوعی تقابل میان جامعه هنری و زعمای حوزه به نظر میرسد. حل این موضوع و مشکل باید در برنامه تحولات حوزه علمیه آن دیده شود.
دلیل چهارم را نیز باید در نحوه تعامل حوزه و دانشگاه دانست که اعتماد کافی میان آن دو مشهود نیست؛ یعنی آثار دانشگاهی رسمیت لازم را برای حوزویان ندارند و بالعکس. این شکاف نیز موجب بیبهره ماندن آثار مهم دانشگاهی در عرصه علوم انسانی در حوزهها بشود. ما نمیتوانیم سیل گسترده مطالعاتی که در دانشگاههای مهم ایران در موضوعات مختلف شده را نادیده بگیریم و سپس از اسلامی کردن علوم انسانی و یا بهتر بگویم از بومیسازی آنها سخن بگوییم؛ بنابراین در طرح تحول حوزه باید مکانیسمی برای اعتمادسازی و بهرهوری اینگونه دیده شود.
در غرب این مکانیسم برای ارتباط میان حوزه علمیه مسیحیت و دانشگاههای آن دیده شده است. در حقیقت موفقیت کلیسا نیز در همینجاست که نخبگان علوم انسانی را جذب خود نموده است.
*مدیریت و برنامهریزی درست و اصولی در رشد و پیشرفت حوزههای علمیه چه تاثیری دارد؟
**پاسخ به این سؤال بسیار واضح است. اصولاً برنامهریزی، ضرورت قطعی برای رشد و گسترش در هر نظام آموزشی، فرهنگی و غیر آن به شمار میرود. برای ما که قاعدتاً از کشورهای درحالتوسعه محسوب میشویم، شاید باید گفت، برنامهریزی در عرصه نظام حوزوی از اهمیت مضاعفی نسبت به دیگر بخشها برخوردار است؛ زیرا ایران در هر شرایطی جامعه مذهبی است و مذهبی نیز خواهد ماند. در این نوع جوامع، مدیریت مذهب و سنتهای مذهبی از اهمیت والایی برخوردار است. مهمترین اهداف این برنامهریزی هم عبارتاند از: شناسایی نیازها، ضرورتها و احتیاجات روز مذهبی؛ هماهنگسازی میان سنتها، رسوم مذهبی و مقتضیات زمانی؛ آسیبشناسی در طبقات مختلف جامعه و جستجوی راهکارهای مناسب رفع و دفع آنها؛ استفاده از ابزارهای جدید در فرآوری و استنباط گزارههای دینی و مذهبی؛ تلاش در نشر و برقراری معنویت و اخلاق در پرتو راهکارهای مؤثر و بهروز و متناسب با گروههای مختلف سنی با التفات به دنیای ارتباطات، تمهید تعاملات لازم با دیگر مذاهب و ادیان بومی و غیربومی و ...
* آینده مطلوب حوزههای علمیه باید چه شرایط و ویژگیهایی داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال در نظر گرفتن مطالب گذشته کافی است. ما برای پیشرفت در دنیای علم و دانش امروز، حدومرزی قائل نیستیم؛ زیرا دانش و علم اصولاً فاقد حدومرز است؛ اما در خصوص حوزههای علمیه نکتهای را باید بیشتر در نظر گرفت و آن حفظ و دفاع از معنویت همزمان با رشد و توسعه علمی است. امروز در دنیای غرب نیز موضوع یا مشکل عرفانهای کاذب نگرانیهایی را به همراه داشته که قطعاً در دوران حاضر این موضوع آسیبهای جدی برای جامعه ما هم به همراه خواهد داشت؛ بنابراین این مسئله را باید در برنامهریزیهای مهم حوزه در نظر گرفت.
کد خبر: 2673
ثبت دیدگاه
تلفن : | کد پستی: | رایانامه: |
051-32008497 | 9154656386 | shora@mailkh.com |
051-32008118 |