تاریخ انتشار :
۱۴۰۰/۰۷/۰۵
حجتالاسلاموالمسلمين حميد پارسانيا:
رشتههای تخصصی یعنی وقتی که ما نیاز به یک حوزه را میبینیم باید پاسخگو باشیم و با برنامهریزی وارد شویم و سرباز مربوط به همان حوزه را تربیت بکنیم.
علم و
حوزههای علمیه به تناسب اینکه در زندگی اجتماعی انسانها بسط پیدا میکنند، باید
بتوانند بخشهای مختلف حیات انسان را پوشش
بدهند و این کثرت باید در یک وحدتی جمع شود، جوامع این گونه هستند.
یک نفر
نمیتواند به راحتی کارهای خودش را انجام دهد، لذا انسان نياز به اجتماعي زندگي
كردن دارد، باید تقسیم کار انجام شود و وقتی که بسط و توسعه پیدا میکند این تقسیم
کار خیلی بیشتر میشود. کسانی که در حوزه
علوم اجتماعی، تمرکز به تقسیم کار کردهاند -گاه بیش از حد هم به این مسئله نقش دادهاند- واقعاً تأثیرگذار بوده
است.
حوزههاي
علميه بعد از انقلاب اسلامي با یک توسعه وسیعتر و در نتیجه مسئولیتهای بیشتری مواجه
شدند. در گذشته حوزههاي علميه بخشي از زندگي متدين جامعه ايران را پوشش ميداد و پاسخگوی
آن حیات و آن مدل زندگی بودند. بخش وسیعی از زندگی و حیات مردم با دینشان ارتباط
سامان یافته نداشت، بلکه چالش داشت، در قلمرو زندگی خصوصی دین اجازه زندگی داشت.
زندگی عمومی، حوزه عمومی و نظام اجتماعی دین را به اسارت گرفته بود و جایگاه و ارتباط
خاصی به آن میداد.
تولی و
زندگی دست دین نبود و دین در اسارت متولیان جامعه بود، اما با انقلاب اسلامي ایران
دین در حوزه تولی جامعه قرار گرفت، حالا باید همه نیازهای اجتماعی جامعه را پاسخگو
باشد و قاعدتاً با توسعه وسیعتری مواجه شد. این نیاز جدیدی که برای حوزههای
علمیه به وجود آمد، به یکباره عرصهها و میدانهای جدیدی به سویشان روانه شد و
این نیازهای فراوان به تنهایی کافی بود که به حوزهها آسیب بزند و فرو بپوشاند.
حوزههای
علمیه باید به تناسب نیازها بسط پیدا کنند
حوزههای
علمیه با ظرفیت محدودی که قبلاً داشت اکنون باید نیازهای وسیعی را پاسخ بدهد، بنابراین
باید به تناسب آن بسط پیدا کند. باید استعدادهای جدیدی را جذب میکرد و
پرسشهای نوینی را پاسخگو میبود. آمدن
به عرصه جدید مثل یک کوهنوردی است که قلههایی را بالا میرود، هر قله جدید و میدان جدیدی که دیده
میشود، در گذشته نبود و نیازهای جدیدی را پدید میآورد. اولین چیزهایی که احساس
میشد قوه قضائیه بود، قبل از انقلاب
اسلامی مسئولیت قوه قضا دست حوزههای علمیه نبود، اما بعد این مسئولیت به دست نظام
اسلامی افتاد که باید پاسخگو میبود. لذا وقتی دانشگاه رضوی تشکیل شد، یکی از
نیازهایی که احساس کرد و برای خودش مسئولیت میدانست این بود که بتواند به قوه
قضائیه کمک کند.
این اولین مواجهی بود که به سرعت احساس میشد، اما
مسائل فراتر از این است از یک سو مواجه هستیم، بلکه از دیگر سو با عرصههای نوینی مواجه
هستیم که اصلاً در تاریخ گذشته بشر پیشینه ندارد و رقبای نوین و بلکه خطرهای جدیدی
است.
اینها در
سطح مسائل مختلف نظری و عملی، نظام اسلامی، حکومت اسلامی و اندیشه دینی را تهدید
میکند. یعنی حوزههای ما با یک ذخیره و پیشینه بیش از هزار سال، سرفراز از مباحث
نظری و جریانهای رقیب تداوم پیدا کردند و اینها را پشت سر گذاشتند و حذف کردند.
ما تقریباً جریانی از جریانهای معرفتی جهان اسلام
را نداریم که کانون اصلی در خراسان نداشته باشد. هر جریان فکری که آمده است از اهل
حدیث گرفته تا بسیاری از آنها، متعلق به این منطقه بودند.
در حوزه کلام اشعری عمده متفکرین و کسانی که در آن
حضور داشتند، از همین مرز و بوم هستند. غزالی در جهان اسلام بسیار شناخته شده است.
بعد از او، فخر رازی است. بعد از آن خواجه نصیرالدین طوسی است که نقطه عطف ایجاد
کرده است و بقیه مجبور شدند با محوریت کار او، کارهای بعدی خود را سامان دهند و
بعد مکتب شیراز و حکمت متعالیه پدید میآید. اینجاست که تفکر دارد بسط پیدا میکند
و پیش میرود. ما سابقه درخشانی در سطوح مختلف اندیشه و عقل و گفتگو داریم. در
حوزههای شیعی ما همه اینها را داریم و از
همه این گردنهها سرافراز بالا رفتند.
اما با وجود این همه موفقیت، ما با جریانهای
جدیدی مواجه هستیم که با جریانهای پیشین متفاوتاند. اینها به لحاظ مسائل نظریشان،
نه به لحاظ قدرت و تعداد قابل مقایسهاند، آن طرف مرزهای ما نیستند، بلکه به ما از
خودمان نیز نزدیکتر هستند، اینها یک
قسمت از مسئله است.
از یک سو داعیه نظام اسلامی داریم و باید همه
مسائل را پاسخ بدهیم، از دیگر سو مسائل دیگری از جهان غرب آمده است. جهان اسلام
چشم به این دارد که ما چه چیزی را بیان میکنیم، از یک سو باید این سطح را پاسخ
بدهیم و از آن سو رقیب ما قدرت زیادی دارد و با ابزارها و امکانات بسیار گسترده و
فراوان جهانی در درون و بیرون حضور دارد.
فرصت یا ضرورت؟!
قاعدتاً همه اینها نشان میدهد که تخصصگرایی در
علوم حوزوی یک فرصت نیست، بلکه یک ضرورت
است. به شدت نیاز داریم تا این کار انجام
شود.
تهدیدهای
مسئله نیز وجود دارند، باید به این تهدیدها خودآگاهی داشته باشیم و گرنه یک میدان
وسیعی که ناگزیر از حضور و مواجهه در آن هستیم و در عین حال پر از مین است، اگر
شناسایی خوبی قبل از ورود نداشته باشیم،
تلفات بسیاری خواهیم داشت؛ اما به رغم این خطرات، نمیتوان عقب نشست، باید خطر را
پذیرفت و از آسیبها تا جایی که ممکن است، کم کنیم.
حوزههای تخصصی را میتوان به چند نوع تقسیم کرد.
وضعیت هویت فعلی حوزه ما -که بیشتر مستقر در فقه و اصول است و البته حوزه بسیار
مهمی است- هنجارهای اجتماعی، زندگی مردم و حیات و ممات ایشان را معنا میبخشد و
مردم در سطح فرهنگ پیش از همه خود را در
ارتباط با حوزه از این جهت میبینند.
مرجع کامل پاسخگویی به این مسائل را به حق به حوزههای
علمیه برمیگردانند. در همین حد که امروز حوزههای علمیه فقط برای مردم تنها
پاسخگوی دینی نیستند، بلکه تمام نیازهای اسلامی، بلکه امت اسلامی را پاسخگو باشند.
تخصصهایی که هویت کار حوزوی ما قائم به آنهاست،
بعضا به لحاظ تاریخی شکل گرفته است، مثل رجال، ادبیات، اصول و فقه. کسی که میخواهد
اجتهاد کند باید این تخصصها را داشته باشند؛ بخش دیگری از تخصصها اینقدر قریب
نیستند، اما مقوم و مهم هستند.
در حوزههای
علمیه فقه اصغر رايج و زنده است، فقه اصغر بر قاعده فقه اكبر قرار گرفته است. يعني
جامعه ما، اصل اسلام، توحيد و امامت را پذيرفتهاند كه به اين فقه و ارزشهاي
مربوط به آن روي ميآورند و عمل ميكنند. لذا حوزههاي علميه از آن بخش كه به هویت
و تخصصهاي حوزههاي علميه برميگردد، به صورت جدي دفاع میكند .
وقتی این مسئله بیشتر روشن میشود که دانسته شود
این حوزه از مبانی دینی ما بیش از گذشته در معرض هجوم است. یعنی در گذشته تاریخ
فرهنگ عمومی ما، فرهنگ دینی بوده است. نمادها و ارزشهای ما و باورهای عمومی مردم
زیاد در معرض آسیب نبود و فقهای ما نیاز نداشتند که با مردم این چنین در ارتباط
باشند؛ شبهاتی که مطرح میشد، در میان خواص بود. اما در سطح فرهنگ عمومی زیاد رایج
نبود. امروز این گونه نیست، فرهنگ عمومی ما، نظام آگاهی و رقیب ما که در حاشیه علم
مدرن میآید، فلسفههای مدرن که در ذهنیت جوانان و جامعه ما به صورت خود آگاه و خطرناکتر
از آن به صورت ناخودآگاه همچون نوعی خواب مغناطیسی اثرگذاری را عمیقتر کرده است.
در بین رشتههای علمی که علوم پایه، علوم اجتماعی و علوم انسانی باشد، در علوم
پایه و فنی و مهندسی آن موارد اشراف پیدا میکند.
در نظام
علمی ما حاشیه نظام علمی جدید با گسل از نظام تاریخی که بسته هماهنگی از کلام،
فقه، فلسفه، عرفان، اصول، مهندسی، صنعت بود، دو پاره شده است و مرجعیت علوم
کاربردی و مدیریت اجتماعی به دانشهایی آمده است که از عقبه نظری و دینی جهان
اسلام برخوردار نیست.
ما در دارالفنون فاصله فناورانه خود را با آنها دیدیم و در مباحث نظری
نیاز به غرب احساس کردیم، اما توجه نداشتیم که این رشتهها غربی لایههای عمیق
نظری آنها فرق میکند، فرهنگ را دارد با خودش منتقل میکند. ما ناگزیر بودیم و
امروز بیش از گذشته ناگزیر هستیم که فناوریهای مدرن را بیاوریم و استفاده کنیم، اما به موازات این
آوردن موظف هستیم که لایههای نظری آن را
بازخوانی کنیم. چون کارآمد بودن یک نظریه هرگز دلیل بر درست بودن آن نیست، باید
بفهمیم چرا کارآمد است و براساس نگاه کارآمدی خودمان تفسیر کنیم، در غیر این صورت
آن مبانی را القا میکنند. در سطح فرهنگ عمومی تحقیقات خوبی در حوزه علوم اجتماعی
داشتند. چگونه در رشتههای مختلف حتی علوم پایه بیش از علوم اجتماعی مباحث پایهای
مدرن رسوب میکند؟ چون در علوم انسانی زود متوجه میشوند و گارد میگیرند.
در حوزه مبانی به شدت نیازمند کار تخصصی هستیم
در حوزه مبانی که مقوم علوم رایج حوزوی ما هستند،
به شدت نیاز داریم که به شکل تخصصی کار کنیم.
حضرت آیتالله جوادی آملی در نشستی که در مجمع
عالی حکمت بود، اشاره کردند که نظام طلبگی ما باید بتواند پایههای نظری جهان را،
فیلسوفانی که این جهان را شکل دادند، شناسایی کند و بشناساند.
یک زمانی از جهان غرب فقط مارکس را میشناختیم، که
با حاشیه سیاسی میآمد و در دهه 40 و 50 متفکرین
و حوزویان ما در همان حد تلاش کردند و همان تلاشها بود که به سامان رسید.
امروز بحث فقط از حاشیه سیاسی این فیلسوفان نیست
که دارد به ما آسیب میرساند. حاشیهها به لحاظ سیاسی هم خودش را مستقیماً نشان میدهد،
اما حاشیههای عمیقتر نظری به صورت جدی دارد تهدید میکند، مثل تفکرات کانت،
هایدیگر، هگل و... . حوزهای که اینها را نخواند و از اینها عبور نکند و جواب
ندهد، آسیبپذیر است.
هرمنوتیک میگوید که معنا را انسان را نمییابد،
بلکه معنا را انسان دارد دائما میسازد. حالا بعد بگوییم برای فقه ما چه میماند؟
برای متون چه میماند؟ ما این مباحث را میبینیم و انتقادها و رویکردها میآید، این
تقابلها به لحاظ نظری مشکل دارد.
رشتههای تخصصی یعنی وقتی که ما نیاز به یک حوزه
را میبینیم باید پاسخگو باشیم و با برنامهریزی وارد شویم و سرباز مربوط به همان
حوزه را تربیت بکنیم. اینها بخشی از قلمرو تخصص است، اما قلمرو دیگر تخصص مربوط به عرصههای کاربردی است. مقوم حوزه ما رشتهها نیست، اما برای اینکه
پاسخ بگوییم باید رشتههای مربوط به خودش ر ایجاد کنیم. مثل فقههای مضاف.
اینها عمدتا عرصههای جدیدی است که نیاز به کار
دارد. منتها نکته مهم این است که وقتی در این عرصهها نیاز به کارهای فقهی است که
موضوع مشخص باشد، اما موضوع چندان روان نیست.
کسانی که طبقه بندی علوم را انجام دادند، نقطه عطف
در علم ایجاد کردند و کسانی که طبقه بندی علوم را در محیط خودشان جا انداختهاند،
مسیر یک فرهنگ را عوض کردهاند. این طبقهبندیهایی که امروز یونسکو برای ما انجام
میدهد و این سایتها و سازههای علوم دانشگاهی به شدت جریان غرب
را القا میکنند. حوزه از بالا تا پایین اصلاً علم نیست، انسانیت است. موضوع دانشهای علمی است؛ یعنی فقه، اصول و فلسفهاش
هیچ کدام علم نیست، علم تعریف دیگری دارد.
برای تخصصگرایی در علوم حوزوی در قدم اول باید
علم را تعریف کنیم و براساس تعریفی که از علم داریم، طبقهبندی خودمان را داشته
باشیم و در ذیل آن طبقهبندی، رشتههای تخصصی ایجاد کنیم.
تا سراغ یک موضوعی میرویم که آن موضوع فقیه میخواهد
درباره آن اظهارنظر کند، فکر نکنید حوزه تخصصی مربوط به آن علوم اولین و آخرین آن
همان حوزه تخصصی انباشته از یک مبانی نظری است که ممکن است با یک رویکرد نظری اسلامی و دینی آن دادههای تخصصی جابه جا
شود، یعنی بسیط نگاه نکنیم، این یک آسیب جدی است که با او مواجه هستیم.
در حوزه علوم اجتماعی هر مکتبی و تفکری حرفی برای
گفتن دارد، این در حالی است که این مجموعه تازه، اصول مشترک تازهای دارند که با
جهان اسلام بسیار فرق میکند. این تخصصها را با پزشکی مقایسه نکنید، البته در این
حوزهها باید مواجه عقلایی در برخوردهای عملی داشته باشیم.
اما به هر حال درباره تخصصهایی که دارند میآیند،
حوزهها باید کاری کنند؛ البته در یک قلمرو نمیتوانیم یک تقسیم بندی محض ایجاد
بکنیم، یک دسته از علوم متعلق به حوزهها و یک دسته از علوم متعلق به جای دیگر است.
البته این تقسیم بندی باید باشد و حوزههای علمیه همه
علوم را باید عهدهدار باشند، اما همه علوم باید در ذیل پوشش یک فرد باشند و اصول
موضوعی و مبانی واحدی سازمان پیدا بکنند و حوزهها در تخصصی کردن حوزههای خودشان
باید کمک کنند. ما لازم نیست که متخصص علوم پایه باشیم اما ما باید همان طور که در
علوم طبیعی یک سری بحثهایی است که مطرح میشود حوزهها باید در مسائل اصلی مربوط
به این امور وارد شوند و الان حوزههای ما این توان را دارند.
توجه ویژه به انواع ورودیهای حوزه
یک زمانی وقتی یک فرد دیپلمی میخواست وارد حوزه
شود، یک تحول جدید برای حوزه بود. الان ورودیهای حوزه از مقطع لیسانس به بالا
هستند، بخشی از اینها از رشتههای پایه هستند، بخشی از اینها را باید حوزه در
علوم تخصصی خودشان برای بازگشت و ایجاد تحول در خود علوم پایه تربیت کند، وگرنه ما
نزد خداوند مسئولیم. اگر اینها را برگردانیم تا این ارتباط بین علوم دانشگاهی در
قلمرو روش و فلسفههای مضاف توسط آنها شکل بگیرد، آن موضع انسجام ارگانیک و طبیعی
بین حوزه و دانشگاه شکل گرفته است. بخشی از گرایشهای تخصصی باید پاسخ نیاز ارتباط
حوزه و دانشگاه را بدهد، به گونهای که نه حوزه عهدهدار کار دانشگاهیان باشد، نه
دانشگاه عهدهدار کار حوزویان باشد.
امروز ما به اندازه همه حوزههای علمیه در دانشگاهها
دانشجویانی داریم که درس فقه، اصول، کلام و تاریخ میخوانند. حدود 95 هزار
دانشجویی داریم که دروس حوزوی در دانشگاه میخوانند و این نشان میدهد که این رشتهها
وارد دانشگاه میشوند، بدون اینکه نظارت حوزههای علمیه در آن باشد. ما اگر برنامهریزی
نکنیم که یک وحدت ارگانیک بین حوزه و دانشگاه ایجاد شود، دانشگاه برنامهریزی میکند
تا اینکه حوزهای در دانشگاه ایجاد کند.
در سطح آموزش کارشناسی، توان حوزه قویتر است، اما هئیتهای علمی که آنجا دارند استقرار پیدا میکنند، وقتی که رابطهشان از این سو و عقبههای حوزوی کمکم جدا شود، یک حوزهای در عرض این حوزه خواهیم داشت که این خودش یک فرصت است که اگر درست عمل نشود، به تهدید تبدیل میشود.
ثبت دیدگاه
تلفن : | کد پستی: | رایانامه: |
051-32008497 | 9154656386 | shora@mailkh.com |
051-32008118 |