تاریخ انتشار :
۱۴۰۳/۰۲/۲۹
آیتالله هادوی تهرانی در گفتگو با مجله «طلیعه ۱۴۱۷»:
آیتالله مهدی هادوی تهرانی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم است. ایشان سالها در کشورهای مختلف دنیا به تبلیغ و آشنایی با مدلهای آموزشی دانشگاههای معتبر جهان مشغول بوده است. با آیتالله هادوی درباره بایستههای برنامهریزی مطلوب در حوزه علمیه گفتگو کردهایم که در ادامه تقدیم میشود ...
- به نظر حضرتعالی در بحث بررسی مدلهای برنامهریزی در حوزه، چه
آسیبها یا نقاط ضعف و قوتی وجود دارد؟ و این که مدل برنامهریزی مطلوب برای حوزهها
چه شاخصههایی دارد؟
- یک سال قبل از رحلت امامره ما دنبال این بودیم که اجلاسیهای برای مسائل آموزشی در حوزه برگزار کنیم و از امامره نیز پیامی بگیریم. واسطۀ بین ما و امام، مقام معظم رهبری بودند که آن موقع رئیسجمهور بودند. ما با خیلی از مراکز علمی حوزوی و بزرگان آن زمان صحبت کردیم. به هر کدام که گفتیم میخواهیم اجلاسیهای راجع به مسائل حوزه برگزار کنیم، جوابی شنیدیم که «آقا ما خودمان آنقدر گرفتاری داریم و اجلاسهایی داریم که الان در برگزاری آنها مشکل داریم که نوبت به اجلاس جدید نمیرسد». ظاهراً این مسأله به حضرت امامره منتقل شده بود و باعث شد امام در اسفند سال 67 آن پیامی را که قرار بود برای آن اجلاس صادر کنند، بدون وجود آن اجلاس، صادر کنند. آن پیام بعداً به «منشور روحانیت» معروف شد. اگر کسی این قصه را نداند، نمیفهمد که چرا امام یکدفعه آخر اسفند، چنین پیامی داده است. آن پیام باعث شد که در خرداد سال 68 اجلاسی در قم برگزار شود؛ یعنی به جای اینکه اجلاس برگزار شود، بعد پیام صادر شود، ابتدا امام طبق معمولِ روش خودشان که پیشگام بودند، پیام دادند و بر اساس آن، آقایان مجبور شدند اجلاس را برگزار کنند. اجلاس با موضوع بازنگری در برنامهریزی و مسائل حوزه، در مدرسۀ آیتالله گلپایگانی در قم، برگزار شد. تقریباً همۀ اساتیدی که الان از مراجعاند، در آن اجلاس شرکت داشتند؛ یعنی اجلاس در سطح بالایی بود و کمیسیونهای مختلفی برای بررسی ابعاد مختلف آموزشی، پژوهشی و تربیتیِ حوزه تشکیل شد. در هر جلسه هم علما بدون تشریفات روی زمینِ مدرسۀ آقای گلپایگانی دورتادور مینشستند. همین علمایی که بعضیهایشان همان موقع مرجع بودند یا در سطح مراجع بودند، بعضیهایشان بعداً مرجع شدند، بعضیهایشان از دنیا رفتند و بعضیهایشان هنوز هستند. من یکی از کسانی بودم که خیلی روی این قضیۀ برنامهریزی در حوزه و اینکه باید حوزه تغییر و تحوّل اساسی پیدا کند، اصرار داشتم. آن موقع در حاشیۀ اجلاس، چون در جلسات عمومی دیدیم به دلیل کثرت افراد و آرای مختلف عملاً به نتیجهای نمیرسیم، بعضی از افراد خاص را در منزل یکی از آقایان جمع کردیم تا آنجا راحتتر به جمعبندی برسیم.
آن جلسه هم خیلی طول کشید؛ تا ساعت یک نیمهشب و شاید بیشتر،
اما باز هم به نتیجه نرسید. آخر جلسه من به آقایان گفتم: «آقا ما از سر شب تا الان
نشستهایم و کلی بحث کردهایم، ولی نتیجهای حاصل نشده؛ برویم برای سلامتی امامره
دعا کنیم، بهتر است». یکی از آقایان از این جملۀ من خیلی ناراحت شد. علیایّحال بعد
از آن جلسه، من آمدم در درسم به شاگردانم نکتهای گفتم که حالا میخواهم به شما
بگویم. گفتم: «من قبل از این اجلاس اصرار داشتم بر اینکه در حوزه برنامهریزی شود
و تغییر و تحوّلی ایجاد گردد؛ اما بعد از این اجلاس من جزء کسانی هستم که مخالف با
هرگونه برنامهریزی و تغییر در حوزهام». توجه کنید! این قصه برای سال 68 است؛ گفتم
من با برنامهریزی مخالفم، چون ظرفیت برنامهریزی و لوازم آن در حوزه وجود ندارد.
حالا من نکتهای به شما بگویم. یکی از علایق شخصی من بررسی سیستمهای آموزشی است. به همین دلیل هر کجای دنیا که رفتم، یکی از چیزهایی که برایم جالب بوده، این بود که بدانم سیستم آموزشیشان چگونه است. در مراکز علمی معتبر دنیا رفتهام، در دانشگاههای مختلف سخنرانی داشتهام، در کلاسهای بعضی از بزرگان حضور پیدا کردهام -مثلاً مهمترین اسلامشناس دانمارک وقتی شنید من به دانمارک رفتهام، جلسۀ درس خودش را تحویل من داد و من به جای ایشان آن روز، جلسه را اداره کردم؛ خودش هم مثل یک شاگرد سر کلاس نشست- در جاهای مختلف، سیستمهای آموزشی را دیدهام و از نظر تئوری هم مطالعه کردهام؛ ببینید، وقتی شما میخواهید یک سیستم آموزشی را تغییر بدهید، اولاً باید شاخصهای این سیستم آموزشی را کاملاً بشناسید و بعد بدانید که این سیستم چه نقاط قوّت و چه نقاط ضعفی دارد که آنچه شما طراحی میکنید، آن نقاط قوّت را حفظ و تقویت کند و نقاط ضعف را کاهش بدهد یا از بین ببرد. تمام برنامههایی که من با آنها تا الان در حوزه مواجه بودهام، این خصوصیت را نداشتهاند. حوزۀ سنتی ما یک قدرتهایی دارد که مهمترین دانشگاههای دنیای امروز ما از آن قدرتها استفاده کردهاند تا شدهاند این چیزی که الان هستند؛ یعنی شما وقتی به مهمترین دانشگاههای دنیا مثل آکسفورد، کمبریج و هاروارد بروید، میبینید که بسیاری از روشها و آداب حوزۀ علمیۀ سنتی را پیاده میکنند. لذا برنامهریزی در جهت تغییر و تحول در حوزه کار بسیار سختی است. یادم است اول انقلاب یکی از دوستان دانشگاهی مقالهای را برای ترجمه به من داد. یک مقالۀ انگلیسی بود که فیزیکدان مطرح انگلیسی نوشته بود. او در آن مقاله سیستم آموزشی غرب را نقد کرده بود. اشکالی که گرفته بود، این بود که ما در غرب به دانشجو ماهیگیری یاد نمیدهیم؛ ما ماهی میگیریم و به دستشان میدهیم. گفته بود ما میگوییم این تئوری را نیوتن داده، آن تئوری را انیشتین داده، فلان تئوری را هایزنبرگ داده و یک جوری هم میگوییم که گویا این تئوری مو لای درزش نمیرود و جزء مسلّمات است؛ ولی به این دانشجو یاد نمیدهیم که چگونه تئوریپردازی کند. میگوید این اشکال آموزشِ ماست. بعد میگوید ما برای اینکه به دانشجو ماهیگیری یاد بدهیم، چه کار کنیم. در انتهای مقاله راهحلهایی میدهد. وقتی من آن راهحلها را خواندم، گفتم اینکه همین حوزۀ سنتی ماست! آن فیزیکدان اصلاً نمیدانست حوزۀ علمیه وجود دارد. میگوید باید یک فضای آموزشی درست شود که استاد بتواند آزادانه تدریس کند و شاگرد هم بتواند آزادانه انتخاب کند. بعد همینجوری جلو میآید و تمام شاخصهایی که میدهد، همهاش شاخصهای حوزۀ سنتی ماست. یک ماجرای دیگر هم عرض کنم: یک دوستی داشتیم که ایشان تحصیلکردۀ آکسفورد و استاد برجستۀ اقتصاد بود. یک روز که با هم جلسه داشتیم، به من گفت: «آقای هادوی، شما طلبۀ حوزۀ علمیۀ قم هستی، من طلبۀ حوزۀ علمیۀ آکسفوردم». با همین تعبیر! گفت: «جدی میگویم، آکسفورد چهارصد سال پیش، از حوزههای علمیۀ شمال آفریقا یعنی حوزۀ زیتونه در تونس و حوزۀ الازهر در مصر الگو گرفته و بر اساس الگویی که از آنجا گرفته، ساخته شدهاست. نه فقط برنامههای آموزشیشان را از آنها گرفتند، بلکه ساختار معماریشان را هم از حوزهها گرفتند. اگر شما دانشگاه آکسفورد را ببینید، معماریاش شبیه حوزههای علمیۀ شمال آفریقاست». منظور اینکه ما در میراث حوزههای علمیه نقاط قوتی داریم که در هر برنامۀ نوینی که نگاشته میشود، باید حتماً لحاظ شود و خدای نکرده جوری برنامهریزی نشود که این نقاط قوت عظیم، از بین برود. برخی برنامههایی که برای حوزه نوشته میشود در حد دبیرستانهای ماست. درحالیکه دبیرستانهای ما از دانشگاههای ما به مراتب از نظر آموزشی پایینترند. دانشگاههای ما نیز خیلی پایینتر از دانشگاههای غربی است. دانشگاه که میگویم، دانشگاههای معتبر غربی مقصودم است نه هر در و دهاتی! لذا حوزۀ سنتی بسیار پیشرفتهتر از دانشگاههای پیشرفتۀ اروپایی و آمریکایی کنونی است. تواناییهای حوزۀ سنتی بر عنصری استوار است که متأسفانه امروز بهشدت آسیب دیده و هرچه شما برنامهریزی کنید، باید بر همان عنصر استوار باشد؛ آن عنصر، عشق به علم و عقیده است؛ یعنی در حوزۀ سنتی ما، طلبه بهخاطر اینکه احساس وظیفه میکرد، سرِ درس میآمد، استاد بهعنوان اینکه وظیفهاش است، تدریس میکرد و هر دویشان هم به نحوی عشق به علم داشتند. یکی بااستعدادتر بود، یکی کماستعدادتر بود، ولی بالأخره همهشان یکجوری عاشق بودند. به همین دلیل کماستعدادترینهایشان منبریهای برجسته و روحانیون اجتماعی و بااستعدادهایشان مرجع و مدرّس و نویسنده و محقق میشدند. بگذارید یک مقایسهای از حوزۀ علمیه قدیم با دانشگاه صنعتی شریف که بهترین دانشگاه ایران است، انجام دهم. ببینید، وقتی من دانشگاه صنعتی شریف درس میخواندم، با دکتر گلشنی و دکتر رضا داوری و دکتر ابراهیمی دینانی و آقای دکتر حداد عادل، رشتۀ فلسفه علم را در دانشگاه صنعتی شریف تأسیس کردیم. سال 70 بود اگر اشتباه نکنم. بعد که آقای حداد و آقای دینانی رفتند، من و آقای گلشنی و آقای داوری چند سال ماندیم و بعد از چند سال من هم کنار رفتم. دانشگاه صنعتی شریف در آن موقع دوهزار دانشجو داشت. البته مقطع دکتری تازه میخواست راه بیفتد؛ فقط تا مقطع ارشد داشت. کارکنانی که اینها را اداره میکردند، دوهزار نفر بودند! دوهزار نفر کارمند، این دو هزار دانشجو را اداره میکردند. یعنی چهارهزار نفر در دانشگاه صنعتی بودند؛ نصفش دانشجو بود، نصفش کارکنان بودند! کارکنان مختلف اداری، خدماتی، آموزشی و...؛ دانشگاه شریف هم که بر اساس دانشگاه امآیتی آمریکا ساخته شدهاست. اصلاً امآیتی آمد دانشگاه شریف را ساخت؛ کتابهایش را هم آنها داده بودند. اولین دورۀ اساتید هم، همه از امآیتی بودند؛ از جمله همین دکتر گلشنی که خودش از تحصیلکردههای امآیتی است. در همان موقع در مدرسۀ آیتالله گلپایگانی تقریباً روزی حدود سیصد تا درس ارائه میشد. تقریباً طبق آمارهایی که آن زمان داشتیم، حدود دوازدههزار طلبه در روز در این مدرسه درس میخواندند که فضایش یکدهم فضای دانشگاه شریف هم نبود. دانشگاه شریف خیلی بزرگ و سرسبز بود. شاید مدرسۀ آیتالله گلپایگانی یکبیستم آنجا هم نبود. در این فضا دوازدههزار طلبه در روز میآمد؛ یعنی شش برابر جمعیتی که در دانشگاه شریف بودند. اما کل کارکنانی که این مدرسه را اداره میکرد، به ده نفر نمیرسید! یعنی یک مدیر بود، دو تا معاون و چند تا هم خادم. هیچکس این را باور نمیکند که یک مجموعۀ دوازدههزار نفری را فقط ده نفر مدیریت میکردند. این از قوتهای خارقالعادۀ حوزۀ علمیۀ قدیم بود. یادم هست در یکی از کشورها بودم که صحبتِ همین شد؛ اصلاً باور نمیکردند و میگفتند مگر میشود؟! این غصهها و قصهها را گفتم تا این نکته را عرض کنم؛ ببینید، من با برنامهریزی موافقم، ولی الان این کارهایی را که ما در قم داریم میبینیم، نتیجهاش دانشگاهی شدن حوزه است و حوزه را از نقاط قوت اصلی و بنیادین خود دور میکند.
- با این توضیحاتِ شما، یعنی اصلاً نباید برای حوزه برنامهریزی
کرد و باید حوزه را به همان منوال گذشته اداره کرد؟
- ببینید، بعد از انقلاب ما آمدیم دانشگاه را حوزه کنیم، حوزه را تبدیل کردیم به دانشگاه! نمیخواهم بگویم برنامهریزی نکنید، عرضم این است نقاط قوت حوزۀ سنتی را حفظ و برای تقویت آن تلاش کنید. در دوران حیات مرحوم امامخمینی(ره)، آقای طاهری شمس، رئیس حوزۀ قم بود. آن موقع البته حوزه شورای عالی داشت. ایشان هم رئیس شورا بود؛ خیلی هم زحمت میکشید. ایشان برجستهترین شاگرد مرحوم آقای گلپایگانی بود. ایشان برای من نقل میکرد که همان اوایل انقلاب، کلی زحمت کشیدیم و برنامهای برای حوزه درست کردیم. خیلی با شوق و اشتیاق خدمت امام رفتیم که «آقا، ما برای حوزه برنامهریزی کردیم». طرح را با شور و هیجان برای امامره توضیح دادیم. امام همۀ حرفهای ما را گوش داد. وقتی حرفهای ما تمام شد، امام گفت: «آقای طاهری شمس! به حوزه دست نزنید، هیچ کاری نکنید!» انگار یک پارچ آب یخ ریختند روی سر ما! این همه ما زحمت کشیده بودیم، توقع داشتیم امام بگوید: «بارک الله! دستتان درد نکند»؛ اما ایشان اینگونه گفتند. آقای طاهری گفت: «احساس کردم امام فهمید که ما خیلی منقلب شدیم». روی پایم زدند و گفتند: «آقای طاهری شمس! میخواهی برای حوزه کاری کنی؟» گفتم: «بله آقا، چه کار کنم؟» گفتند: «برو ببین کی بااستعداد است، هوایش را داشته باش؛ آنها حوزه را درست میکنند. نمیخواهد برنامهریزی کنی، فقط هوای افراد بااستعداد را داشته باش». این روشی بوده که از گذشته بودهاست. آقای جوادی آملی میگفت به شیخ مفید اعتراض میکردند که «آقا، تو چرا به این شیخ ایرانی جوان -شیخ طوسی- که تازه میآید به دَرسَت بیشتر از شاگردهای قدیمی عربت که سالهای سال هم پای درسَت بودهاند، شهریه میدهی؟» آنها نمیدانستند، ولی شیخ مفید ارزش شاگرد خود و استعداد او را کشف کرده بود. شیخ طوسی کسی است که در فقه کتابش مرجع است، در اصول کتابش مرجع است، در رجال کتابهایش مرجع است، در روایت کتابهایش مرجع است، در کلام و تفسیر کتابهایش مرجع است. تبیان شیخ طوسی پدر همۀ تفاسیر شیعی است، عدّةالاصولش پدر اصول شیعه است، تهذیب و استفسارش مهمترین کتابهای روایی ماست. از کتابهای رجال، رجال شیخ طوسی، فهرست شیخ طوسی سرآمد است. شیخ طوسی یک چنین آدمی بوده و این را شیخ مفید میفهمیده است. مقصودم این است: حوزهای که این میراث بزرگ سنگین علمی را دارد، حوزهای که اگر ما کمی تواناییهایش را به دنیا معرفی میکردیم، مراکز آموزشی دنیا در مقابلش متحیر میماندند، نباید دنبالهروی مراکز دانشگاهی غرب و شرق شود.
- اگر فرمایش حضرتعالی را درست فهمیده باشم، شرط برنامهریزی در حوزه، شناخت ضعفها و قوّتهای حوزه است، و الاّ دست نزدن به آن بهتر است؟
احسنت! اگر شما بتوانید انگیزههای طلاب و اساتید را بازیابی کنید، کار بزرگی انجام دادهاید. تجربۀ ما این بوده که اگر انگیزههای درونی طلاب و اساتید را تقویت کنیم و اینها خودشان نه بهخاطر حقوق، نه بهخاطر مدرک، بلکه بهخاطر اینکه وظیفهشان است، بهخاطر اینکه به علم علاقه دارند، به این دلایل درس بخوانند، آن وقت نه حضور و غیاب نیاز است، نه شهریه نیاز است. الان خیلیها فکر میکنند مشکل حوزه مشکل مالی است. یک مقدار درست است، ولی با افزایش شهریهها مشکل حل نمیشود؛ چون وقتی طرف انگیزۀ کار علمی ندارد، با شهریهای که آن هم شهریۀ ناچیزی است در مقابل خیلی جاهای دیگر، این انگیزه ایجاد نمیشود. الان مهمترین دغدغۀ آقایان باید این باشد که همینهایی که در حوزه هستند و انگیزهشان را از دست دادهاند، انگیزه پیدا کنند. جوری برنامهریزی کنید که همین افرادی که هستند و انگیزۀ ماندن و دنبال درس و بحث رفتن ندارند، احیا شوند.
منبع: مجله «طلیعه 1417»، شماره چهار
ثبت دیدگاه
تلفن : | کد پستی: | رایانامه: |
051-32008497 | 9154656386 | shora@mailkh.com |
051-32008118 |